چهار داستان انتهایی کتاب مونرو در حقیقت اتوبیوگرافی وی از اتفاقاتی است که در طی دوران کودکیاش رخداده. نام این داستانها چشم، شب، صداها و زندگی عزیز میباشد. مونرو در رابطه با این چهار داستان اینگونه میگوید: «اینها اولین و آخرین و مناسبترین حرفهایی است که من در رابطه با زندگی خود میتوانستم بگویم.» در ترجمه فارسی این مجموعه داستان، برخی از ناشران ۱۱ داستان را ترجمه و چاپ کردند و برخی دیگر مجموعه کامل داستانها را منتشر نمودهاند. لذا پیشنهاد میگردد که در هنگام خرید به این موضوع دقت شود.
در کتاب ” زندگی عزیز” که مجموعه ای از چهارده داستان کوتاه است، با زندگی های معمولی (که گاها به زندگی شخصی خودتان پهلو می زند و آدم های معمولی که از فرط عادی بودن، شاید انتظار ملاقاتشان را در ادبیات نداشته باشید) برخورد خواهید کرد. نیمی از محبوبیت مونرو شاید در همین نهفته است که نه به قصد شهرت می نویسد و نه به هدف خودنمایی. نه گویی آرزوی برنده شدن جایزه ای را در سر دارد و نه رویای پرفروش شدن کتابش را. او تنها می نویسد تا روایتگر برهه ای از زندگی روزمره زنان و دخترانی باشد که در لحظه ای گذرا حرفی، برخوردی، اتفاقی و یا تلنگری مسیر زندگی شان را برای همیشه عوض کرده. فرقی نمی کند مونرو راوی ذهن و درون چه کسی است؛ یک کودک، یک سرباز تازه از جبهه ی جنگ برگشته، دختر جوان جویای کار و تازه فارغ التحصیل شده ، زن خانه داری ناراضی از زندگی و یا حتی خودش. آلیس مونرو آنچه که از قلب و ذهن اینان می گذرد را با استادی تمام با خواننده اش سهیم می کند.
خوبی مونرو به همین است که از روزمرگی های همگانی شاهکار خلق می کند.که آیینه ای ازهر روزه های خود ماست. خوبی مونرو به همین است که این خود ماییم که داستان هایش را در عالم واقعیت بازی می کنیم. گاه کودکی می شویم که برای دوره ای گرفتار بی خوابی شده است. گاه دختر جوانی می شویم که اسیر مردی شده است که برای مدتی احساساتش را به سخره گرفته و رفته. گاه زن متاهلی می شویم که در مهمانی عاشق مردی شده است و خود نمی داند چرا. گاه بانوی سالخورده ای می شویم که همسرش را اتفاقی با عشق روزهای جوانیش روبرو کرده است. گاه دختر ثروتمندی می شویم که از فرط تنهایی از دوستی مهربان طلب محبت و همراهی برادرانه کرده است. گاه زن هنر دوستی هستیم که عاقبت جسارت به خرج داده و از شوهری که با همه خوبی هایش، هرگز موفق به تجربه ی عشق واقعی با او نشده، جدا شده است. گاه خود را مقصر رخدادهای وحشتناک خانوادگی مثل مرگ فرزند یا خواهر میدانیم. گاه با خود میگوییم اگر فلان کار را می کردم! اگر فلان حرف را نمی گفتم.
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.