کتاب «بررسی سیره اخلاقی تربیتی آیت الله بروجردی (ره)» دارای فصلها و بخشهای زیر است:
سطر زندگی
گفت و شنود
مصاحبه ای با آیت الله سیدمصطفی خوانساری (ره)
مصاحبه ای با آیت الله علی صافی (ره)
مصاحبه ای با آیت الله علوی بروجردی (حفظه الله)
بررسی آرا و اندیشه های اخلاقی تربیتی آیت الله بروجردی
بخشهایی از این کتاب را میخوانیم:
آیت الله بروجردی بسیار خدوم و با محبت بود. ایشان می فرمود:
«سحرها که بیدار می شوم، به فکر حجره های مدارس قم و شهرستانها هستم. به فکر پیرمردهای حوزه قم و دیگر شهرستانها هستم. فکر می کنم که: فلان عالم از کار افتاده، چگونه اداره می شود. باید اداره اش کرد».
توجه کنید: نمی فرمود: سحرها که بیدار می شوم، نافله شب می خوانم و... بلکه می فرمود:
در فکر طلاب و علما هستم که چگونه زندگی را می گذرانند!
از آن جا که بسیار پر مهر و محبت بودند، اگر در سر درس و یا محفل علمی، از سخن کسی عصبانی و از روی عصبانیت آن شخص را مورد خطابه قرار می دادند و مطلبی را می گفتند، به شدت متاثر می شدند، به نحوی که تا رضایت طرف را جلب نمی کردند و جبران آن برخورد از روی عصبانیت را نمی کردند، آرام نمی گرفتند. از باب نمونه:
حضرت آيت الله بروجردی، در مسجد عشقعلی، اصول مباحث می کردند. روزی یکی از فضلاء، به نام آقا شیخ علی چاپلقی اشکال کردند. حضرت آيت الله بروجردی، جواب دادند. آقا شیخ علی جواب آقا را رد کردند. آيت الله بروجردی، عصبانی شدند. به نحوی آقا شیخ علی متاثر شد و منقلب که می خواست گریه کند. مباحثه تمام شد.
نماز مغرب را تمام کرده بودم که مشهدی رضا، خدمتکار آقا، آمد و گفت: آقا از مباحثه که برگشتند، ما بین در کتابخانه و اندرون ایستاده و متاثرند و فرمودند: بروید به آقای خوانساری بگویید بیاید.
اینجانب، با عجله، نماز عشاء را خواندم و پیش آقا رفتم. دیدم ایشان، با حالت ناراحتی و تاثر شدید، بین در کتابخانه و اندرونی ایستاده اند! تا من رسیدم به من فرمودند:
« این چه حالتی بود که از من صادر شد؟ یک نفر عالم ربانی را رنجاندم. الان باید بروم و دست ایشان را ببوسم و حلالیت بطلبم که از من بگذرد و بعد بیایم نماز و مغرب و عشاء را بخوانم»! عرض کردم: ایشان، در مسجد شاه زید، امام جماعت هستند و بعد از نماز مساله می گویند و برای مردم موعظه می کنند، لذا تا دو - سه ساعت از شب گذشته، منزل نمی آیند. من به ایشان اطلاع می دهم که: آقا فردا صبح به منزل شما خواهند آمد.
آقا قبول فرمودند.
صبح شد، من رفتم حرم. از حرم که برگشتم، دیدم: آقا سوار بر درشکه، در منزل ما منتظر من هستند. در خدمتشان رفتیم منزل آقا شیخ علی، وقتی آقا، آقای شیخ علی را دیدند، می خواستند دست او را ببوسند که نگذاشت.
می فرمودند: «از من بگذرید. از حالت طبیعی خارج شدم و به شما پرخاش کردم و ...»
آقا شیخ علی، گفت: « شما سرور مسلمین هستید. برخورد شما، باعث افتخار من بود و ...»
آقا، تکرار کردند: «از من بگذرید. مرا عفو کنید».
بالاخره، این برخورد موجب شد که: آقا شیخ علی، تا آخر عمر، مورد مراحم و عطوفت آيت الله بروجردی قرار بگیرد.
روی همین مهر و عطوفت به علم، فضلا و طلاب بود که به بهانه های مختلف، در فکر نفع رسانی به آنان بود. حتی برخی را که از وضع علمی آنان، آگاه بود، اما به نام لجنه تحقیقی نگه می داشت تا بهره ای ببرند. کلا ایشان، نسبت به اهل علم بسیار احترام می کرد، حتی کسانی که در گذشته نسبت به او خوش رفتاری نکرده بودند بسیار مهربان بود و همه چیز را نادیده می گرفت.
به نظر من آيت الله بروجردی، عز مسلمین بوده و هست. آيت الله بروجردی، خوابی بود که مردم دیدند و دیگر نخواهند دید!
برای ثبت نظر، لازم است ابتدا وارد حساب کاربری خود شوید.