کوری از یک چهار راه آغاز می شود

کوری از یک چهار راه آغاز می شود

«كوري» يك رمان خاص است، يك اثر تمثيلي ، بيرون از حصار زمان و مكان، يك رمان معترضانه اجتماعي، سياسي كه آشفتگي واجتماع و انسانهاي سر در گم را در دايرة افكار خويش و مناسبات اجتماعي تصوير مي‌كند.

ساراماگو تأكيد بر اين حقيقت دارد كه اعمال انساني در « موقعيت» معنا مي‌شود و ملاك مطلقي براي قضاوت وجود ندارد، زيرا موقعيت انسان ثابت نيست و در تحول دائمي است. در يك كلام ساده، دغدغة عمدة ذهن ساراماگو در اين رمان فلسفي مسئله سرگشتگي انسان معاصر يا « انسان در موقعيت» است كه از خلال ابعاد و لايه هاي مختلف و واكنشهاي انان بررسي مي شود.

از ديگر مايه‌هاي اصلي رمان نقد خشونت و ميليتاريسم، اطاعات كوركورانه ، ديكتاتوري و سير تاريخي و فراگير بودن آن است
در شهري كه اپيدمي وحشتناك كوري- نه كوري سياه و تاريك كه كوري سفيد و تابناك- شيوع پيدا مي‌كند و نمي‌دانيم كجاست و مي‌تواند هر جايي باشد، خيابانها نام ندارد. شخصيتهاي رمان نيز نام ندارد.

 دكتر، زن دكتر، دختري كه عينك دودي داشت، پيرمردي كه چشم بند سياه داشت، پسرك لوچ .سبك و ساختار دشوار رمان، پس از چند صفحه، جاذبه‌اي استثنايي پيدا مي‌كند.درخلال پاراگرافهاي طولاني، پيچيدگي‌هاي روح انسان و مشكلات غامض زندگي را تداعي مي‌كند.

كوري مورد نظر ساراماگو كوري معنوي است. سازماندهي و قانونمندي و رفتار عاقلانه خود به نوعي آغاز بينايي است. ساراماگو كلام پيچيده و چند پهلويش را در دهان تك تك شخصيتهاي كتاب و مخصوصاض در پايان در دهان زن دكتر گذاشته است: « چرا ما كور شديم، نمي دانم ،شايد روزي بفهميم ، مي‌خواهي عقيدة مرا بداني ، بله ، بگو ، فكر نمي‌كنم ما كور شديم ، فكر مي‌كنم ما كور هستيم، كور اما بينا، كورهايي كه مي‌توانند ببينند اما نمي‌بينند.«

ساراماگو در « كوري» تعهد و باور عميق خود را به عدالت اجتماعي، احترام به خرد و عقل سليم همراه با تزكية روح و جسم كه تنها را ضمانت پايدار ماندن هر جامعه‌اي است درغالب يك رمان هنرمندان و شگفت انگيز به ما ارمغان ميدهد.


«كوري» در سال 1995 منتشر شد. ساراماگو مي‌گويد:« اين كوري واقعي نيست ، تمثيلي است. كور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسانها عقل داريم و عاقلانه رفتار نمي‌كنيم.«

 کتاب کورب درباره رعایت نکردن حقوق دیگران است در یک چهار راه آغاز می شود. جایی که اولین نفر، به یک کوری عجیب دچار می شود. یک نوع کوری سفید که شخص همه چیز را سفید می بیند، انگار که در یک دریایی از شیر به سر می برد.

پشت چراغ قرمز مردی به طور ناگهانی و بدون علت بینایی خود را از دست می‌دهد و همه ‌جا را سفید می‌بیند. مرد دیگری از روی دلسوزی می‌خواهد او را به خانه برساند ولی در بین راه همه چیز عوض می‌شود و اتومبیل مرد کور را می‌دزدد. همسرش او را به چشم پزشکی می‌برد و این اتفاق برای چشم پزشک بسیار عجیب است و متوجه علت آن نمی‌شود. در ادامه چشم پزشک و دزد اتومبیل هم کور می‌شوند.

رفته رفته طی یک سری اتفاقات افراد دیگری هم کور می شوند و دولت که احساس خطر می کند مجبور می شود آن ها را از جامعه جدا کند. تعداد قابل توجهی از کورها در قرنطینه هستند و به ناچار باید در فضایی وحشتناک به زندگی ادامه دهند.

در این کتاب ژوزه ساراماگو توجه ویژه ای به زن ها دارد و این افتخار را نصیب همسر چشم پزشک می کند که تا آخر بینایی خود را داشته باشد. بینایی به معنی اینکه چشم او دچار مشکلی نمی شود اما در طول کتاب می خوانیم که همسر چشم پزشک خودش را به نوعی کور می داند.

سوالی که حتما در طول خواندن این کتاب از خود می پرسید این است که چرا افراد کور می شوند و چرا همسر چشم پزشک کور نمی شود؟

»هیولای سفید» کم کم گسترش پیدا می‌کند و روز به ‌روز تعداد کورها افزایش پیدا می‌کند. کم کم کورها را قرنطینه می‌کنند ولی باز به تعداد آن‌ها اضافه می‌شود. در این میان تنها همسر چشم پزشک کور نمی‌شود.

در قرنطینه رفتار بسیار بدی با کورها دارند و آن‌ها به دست سربازان کشته می‌شوند و سربازها هم به تدریج کور می‌شوند. بزرگترین مشکل کورها برآورده کردن نیازهای اولیه است و در این میان دولت با وعده‌های دروغین کنترل کوری، سعی در برقراری آرامش دارد ولی به زودی تمام شهر کور می‌شود. در قرنطینه که حالا تبدیل به کشوری جداگانه شده است عده‌ای از کورهای اراذل، مسلح می‌شوند و کنترل بقیه را در دست می‌گیرند و بقیه کورها برای زنده ماندن تن به خواسته‌های آن‌ها می‌دهند.

افراد در قرنطینه با وجود ظلم بزرگی که هر روزه به آن‌ها می‌شود باز هم بدون اعتراض به زندگی خفت بار خود ادامه می‌دهند و سکوت می‌کنند و این سکوت به اراذل مسلح اجازه می‌دهد تا هر روز آن ‌ها را بیشتر استثمار کنند. کوری روایتگر تاریخی است که در سرتاسر آن دیکتاتورهای زورگو از افرادی که قدرت و ظرفیت تجزیه و تحلیل و نقد خود را از دست داده‌اند و در مقابل شرایط موجود سکوت می‌کنند بهره ببرند.

همسر چشم پزشک در واقع بازتابی از خود ایده‌ آل درون هر انسان است. مرشد و راهنمای بقیه است. او در برخورد با افراد مختلف از خودهای متفاوتی استفاده می‌کند و شخصیت اصلی خود را پنهان می‌کند و خود را با بقیه وفق می‌دهد تا او را بپذیرند. او خود را به کوری می‌زند تا در کنار همسر و هم‌ نوعان خود باشد. بینایی این زن برایش مسئولیت‌آور است و در جایی از داستان هم آرزوی کور شدن می‌کند. او از اوضاع هم ‌نوعان خود رنج می‌برد در حالی‌که کورها بدون دیدن فجایع و فقط برای رسیدن به غذا به هر خفتی تن می‌دهند. و در آخر این زن است که با عشق و محبت، شهر و همه‌ی انسان‌های آن را نجات می‌دهد.

داستان از بینایی شروع و به بینایی ختم می‌شود. در «کوری» ساراماگو همه چیز نسبی است و انسان‌ها در موقعیت معنا پیدا می‌کنند و ملاک قطعی برای قضاوت انسان‌ها وجود ندارد. چون موقعیت انسان‌ها ثابت نیست. حتی جایی که همسر دکتر به کلیسا پناه می‌برد تا از مذهب کمک بگیرد، مذهب هم تا حدی کمک کننده است چون در جایی که انسان‌ها فاقد قدرت تشخیص هستند و بصیرت ندارند مذهب هم کور می‌شود.

سرگشتگی انسان مدرن و تصویری سردرگم از این انسان که قدرت تجزیه و تحلیل و نقد خود را از دست داده است به بهترین شکل در کوری به تصویر کشیده شده است.

به قول ساراماگو:

»این کوری واقعی نیست و تمثیلی است و کور شدن عقل انسان‌هاست. ما عقل داریم و عاقلانه رفتار نمی‌کنیم«

 

 

 

متن دیدگاه